الا یا اَیُها المَهدی مُداوم الوَصل ناولها1
که در دوران هجرانت بسی افتاده مشکلها
صبا از نکهت2 کویت نسیمی سوی ما آورد
ز سوز شعلة شوقت چه تاب افتاد در دلها
چو نور مهر تو تابید بر دلهای مشتاقان
ز خود آهنگ حق کردند و بربستند محملها
دل بیبهره از مهرت حقیقت را کجا یابد
حق از آئینه رؤیت تجلی کرد بر دلها
بکوی خود نشانی ده که شوق تو محبّان را
ز تقوی داد زاد ره، ز طاعت بست محملها
بحق سجّاده تزیین کن مهل محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت از آن سازند محفلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
ز غرقاب فراق خود رهی بنما به ساحلها
اگر دانستمی کویت بسر میآمدم سویت
خوشا گر بودمی آگه از راه و رسم منزلها
چو بینی حجت حق را بپایش جان فشان ای فیض
مَتی ما تَلْقَ مَنْ تَهْوی، دَعِ الدُّنیا وَ اَهْمِلها3
مرحوم ملّا محسن فیض کاشانی
پی نوشت :
1 . ای حضرت مهدی وصل مدام، به ساحت حضرتت را نصیب ما فرما.
2 . بوی خوش.
3 . آنگاه که خواهی به ملاقات آن کس که هوای او را داری برسی دنیا را واگذاشته و بدان پشت پا زن.